آرایه ی تلمیح سال دوم راهنمایی
نگاهی به نکته ی فارسی زبانی سال دوم درس سوم آرایه تلمیح وآوردن شواهدی در این زمینه
تلمیح : مصدر باب تفعیل از ریشه ی لمحه است که به معنی اشاره کردن ،آشکار ساختن وبه گوشه ی چشم به چیزی نگریستن است . آرایه معنوی در علم بدیع است.
در اصطلاح آن است که شاعر یا نویسنده در ضمن سخن خود به قصه و داستان وآیه یا حدیث وواقعه ای اشاره میکند.
(طبق نظر دکتر وحیدیان)
همیشه میان اجزای تشکیل دهنده ی تلمیح آرایه ی مراعات نظیر (تناسب) دیده می شود.
بنابر این اساس تلمیح بر تشبیه وتناسب استوار است.
شواهدی در این زمینه که هدف بنده بوده است.
- برماجرای خسرو وشیرین قلم کشد ** شوری که در میان من است وومیان دوست (سعدی)
- گرش بینی ودست از ترنج بشناسی ** روا بود که ملامت کنی زلیخا را (سعدی)
- نه هر که چهره برافروخت دلبری داند ** نه هر که آینه سازد سکندری داند (حافظ)
- روزگاری است که بی پای ملخ ،نزدیکان ** مور را راه سخن پیش سلیمان ندهند (صائب)
- یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد ** آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود (حافظ)
- شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد ** که چند سال به جان خدمت شعیب کند (حافظ)
- پیراهی که آید از او بوی یوسفم ** ترسم برادران غیورش قبا کنند (حافظ)
- گرمرید راه عشقی فکر بدنامی مکن ** شیخ صنعان خرقه رهن خانه ی خمار داشت (حافظ)
- شب تار است وره وادی ایمن در پیش ** آتش طورکجا موعد دیدار کجاست (حافظ)
- یارب این آتش که بر جان من است ** سردکن آن سان که کردی بر خلیل (حافظ)
- در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن ** شرط اول قدم آن است که مجنونباشی (حافظ)
- همیشه کشور دارا خراب اسکندر ** هماره ملکت جم زیر چنگ چنگیز است (حمید مصدق)
- آه !اسفندیارمغموم / تو را آن به که چشم / فرو پوشیده باشی (شاملو)
- احتمال نیش کردن واجب است ازبهرنوش ** حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست (سعدی)
- چو ماران ضحاک تیرش همی ** نخواهند غذا جزهمه مغزسر (عنصری)
- گربدی این فهم مرقابیل را ** کی نهادی بر سر اوهابیل را (مولوی)
- بارها میخواستم از دل فغانی بر کشم ** در بیابان ولی پیدا نکردم چاه را (اخوان)
- این گلیم تیره بختی هاست / خیس خون داغ سهراب وسیاوش ها / روکش تابوت تختی هاست (اخوان )
- صدیق ومصطفی به حریفی درون غار ** برغار عنکبوت تار تنیدن گرفت باز ( مولوی)
- جانم ملول گشت زفرعون وظلم او ** آن نورروی موسی عمرانم آرزوست ( مولوی)
- بیستون کندن فرهاد نه کاریست شگفت ** شورشیرین به سر هرکه فتد کوهکن است (همای شیرازی)
اکنون شواهدی از کتاب فارسی سال دوم
- ذات او دروازه ی شهر علوم ** زیر فرمانش حجاز وچین وروم (اقبال لاهوری)
- عشق با دشوارورزیدن خوش است ** چون خلیل از شعله گل چیدن خوش است (اقبال لاهوری)
- افتد اگر گذار خلیل اندر آن مقام ** قربان کند دوباره پسر در منای توس (فدایی مازندرانی)
- درست این سخن گفت پیغمبراست ** که من شهر علمم علی ام در است (فردوسی)
- دارای دو گیتی ملک العرش خدایی ** کاو را نه نیاز است ونه انباز ونه همتا (وصال شیرازی)
- هرنوع کند نقش وخود از نقش منزه ** هرجنس کند جفت وخود از جفت مبرا (وصال شیرازی)
- یوسف آخر زمان آید به دوران،غم مخور ** کلبه ی احزان شود روزی گلستان،غم مخور (فیض کاشانی)
- زنهار مگو سخن به جز راست ** هرچند تورا در آن ضررهاست (ایرج میرزا)
نویسنده و جمع آوری:علی خسرونژاد و بابک وندنوروز
